۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

خواب

در جايي متروك در ايران برجي سنگي هست كه خيلي بلند نيست، نه در دارد نه پنجره. توي تنها اتاق كثيف و مدور آن يك ميز و نيمكت چوبي هست. در آن سلول مدور مردي كه شبيه من است با حروفي مي‌نويسد كه من سر در نمي آورم، شعري طولاني در باره ي مردي كه در سلول مدور ديگري در باره‌ي مردي شعري مي‌نويسد كه در سلول مدور ديگري...
اين رشته سر دراز دارد و هيچ كس قادر نيست آنچه را زنداني‌ها مي نويسند بخواند.

...
..
خواب
خورخه لوئیس بورخس
اسد الله امرایی


۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

یک بار دیگر

اگر بتوانم یک بار دیگر زندگی کنم
می کوشم بیشتر اشتباه کنم
نمی کوشم بی نقص باشم
راحت تر خواهم بود
سرشارتر خواهم بود از آنچه حالا هستم
در واقع چیز های کوچک را، جدی تر میگیرم
کمتر بهداشتی خواهم زیست
بیشتر ریسک می کنم
بیشتر به سفر می روم
غروب های بیشتری را تماشا می کنم
از کوه های بیشتری صعود خواهم کرد
در رود خانه های بیشتری شنا خواهم کرد
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آنها نبوده ام
بیشتر بستنی خواهم خورد،کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواری های تخیلی کمتری
من از کسانی بودم
که در هر دقیقه ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند
بی شک لحظات خوشی بود اما
اگر می توانستم برگردم
می کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم
اگر نمی دانی که زندگی را چه می سازد
این دم را از دست مده!
از کسانی بودم که هرگز به جایی نمی روند
بدون دماسنج
بدون بطری آب گرم
بدون چتر و چتر نجات
اگر بتوانم دوباره زندگی کنم-سبک سفر خواهم کرد
اگر بتوانم دوباره زندگی کنم-می کوشم پا برهنه کار کنم
از آغاز بهار تا پایان پاییز
بیشتر دوچرخه سواری می کنم
طلوع های بیشتری را خواهم دید و با بچه های بیشتری بازی خواهم کرد
اگر آنقدر عمر داشته باشم
-اما حالا هشتاد و پنج ساله ام
و می دانم رو به موتم-.
...
..
بورخس ~